اما من مگه از همه‌ی این دنیا چی می‌خواستم؟ مرثیه‌ست؟ نه. فقط میگم ینی مگه چیز بزرگی بود؟ مگه چیز بزرگی بود که دوست داشته باشم و دوسم داشته باشی؟ مگه چیز بزرگی بود یه دوست داشتن دو طرفه؟ دلم گرفت یهو. گرفت از اینکه مگه چیز بزرگی خواستم؟ و اشک دویید تو چشمام. و میدونی؟ بدم اومد. بدم اومد که اشک بدوه تو چشمام از اینکه نمیخوای منو. از این حقیقت بدم اومد. دردم گرفت ینی. همه‌ی روزا این تو سرمه که حاضر نبود بجنگه. حاضر بودی بجنگی و حاضر نبود. و قلبم میشکنه از این واقعیت. میشنکه که اینقدر میخواستمت. و امشب دلم از یه چیز گرفت. از اینکه چرا وقتی پیشت بودم ازت عکس نگرفتم؟ سرهرمس استوری گذاشته که برگشته به یکی از لذت‌های سابقش، به پرتره گرفتن از افراد مورد‌علاقش و یهو جای خالی عکست حس شد. که چرا عکس نگرفتم آخه ازت؟ حتی یه عکس کجم ندارم ازت. یه عکس از نیمرخت وقتی دستت تو دستم بود و تو جاده بودیم. 

هر بار که ویدیوها رو نگاه می‌کنم با خودم میگم چرا فقط از نرگسا فیلم گرفتم؟ چرا کج نکردم دوربینو سمتت؟ و دلم مچاله میشه از عکس و فیلم نداشته. هر بار که نگاه می‌کنم حس عجیبی داره واسم. که یه گوشه‌ی ذهنم میگه کنارم بودی. داشتم فیلم می‌گرفتم و کنارم بودی. این جا کنارم بودی. و حتی تو یه ویدیو شک داشتم که دستت تو دستم بوده یا نه. دلم پر کشیده برای اون روز. پر کشیده برای همون بیست و چار ساعتی که کنارت بودم. که دقت کردی؟ دقیقا حدود بیست و چار ساعت بود! یازده صبح نوزدهم تا یازده و نیم بیست آذر. 

من مگه چى ازت مى خوام؟ میگم مثل گربه بیا اینجا لم بده روی این مبل.*

شاید هم تو هر قصه دنبال توام.

تو ,یه ,مگه ,عکس ,دلم ,بزرگی ,مگه چیز ,چیز بزرگی ,از اینکه ,کنارم بودی ,بدم اومد

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

asemandkavir آکادمی مدیریت goodsch پایان نامه و تحقیق های دانشگاهی سرگروه آموزشی درس تربیت بدنی منطقه بسطام کتابخانه شهید حسینعلی نوروزی افتر نوسازی و بازسازی جاب فارست روایت های یک زن جرم شناس اخبار حوزه آی تی